شهر داستان

سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ

شهر داستان

سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ

به تصویر کشیدن سوره های قرآنی به بیان کودکانه برای درک راحت بچه ها
دراین وبلاگ سعی بر این شده سوره هایی را با دنیای کودکان همخوان کرده
تا بتوانند راحت تر به تفسیر و معنی کلام خدا برسند
اللهم وَ انطِقْنی بالهُدی، و اَلْهِمْنِی التَّقوی و وَفِّقْنی لِلَّتی هیَ اَزْکی



یکی بود یکی نبود , غیر از خدای خوب و مهربون هیچکس نبود

درروزگاران قدیم زمان پیامبر ما مسلمانان , مردی بود که سیاه پوست بود و اسمش بلال بود

بلال نوکر یه آدم خیلی بدجنسی بود که این آدم بت پرست بود ولی بلال بیچاره مجبور بود براش کار کنه

اون بلال رو کتک میزدو اذیت میکرد

یروزی از روز ها بلال فهمید که مردی به اسم محمد (ص) کنار اون ها زندگی میکنه که خیلی مهربونه و بین سیاه و سفید فرقی نمیذاره و بین گولدار و بی پول فرقی نمیذاره و بین نوکر و رییس فرقی نمیذاره

بلال یکروز یکروز که کاراش تموم شده بود و اربابشم خوابیده بود یواشکی خواست بره خونه پیامبر خدا

وقتی رفت و دید پیامبر داره درباره خدا صحبت میکنه نشست پای حرفای پیامبر

پیامبر میگفت خدا احد است , یعنی خدا یه دونه است و دوتا نیست

بلال از پیامبر میپرسه خدا گرسنه میشه؟

تشنه میشه؟

خوابش میگیره؟

پیامبر میفرمایند : نه خدا صمد است , این ما آدمها هستیم که به خواب و غذا و آب نیاز داریم

خدا به اینها بی نیازه و به هیچی احتیاج نداره

پس الله و صمد , یعنی خدا بی نیاز است

بلال میپرسه خدای احد بچه داره؟

مامان و بابا داره؟

پیامبر میفرمایند : خدا بچه نداره , مامان و بابا هم نداره : لم یلد ولم یولد

بلال خیلی خوشحال میشه چه خدای خوبی , چقدر قویه و چقدر مهربونه

دوست داره خدای احد رو بپرسته و دلش نمیخواد بت پرست باشه

بلال میپرسه خدا شبیه کیه؟

پیامبر میفرمایند : خدا شبیه کسی نیست , کسی هم شبیه خدا نیست ( ولم یکن له کفوا احد)

بلال خوشحال میشه و بر میگرده خونه

بچه ها چشمتون روز بد نبینه ارباب بلال دم در وایساده بود و عصبانی بود , آخه فهمیده بود که بلال رفته پیش پیامبر خدا

ارباب بلال بت پرست بود و ارباب بلال رو میبره روی ماسه های داغ توی بیابون اونقد بلال رو کتک میزنه تا بگه بت پرسته

بلال میگه : قل هو الله احد ( یعکنی خدا یدونه است)

اون میخواست فقط خدا رو بپرسته

پیامبر که فهمید ارباب بلال این کار رو بااون کرده و کتکش زده یک نفر رو میفرسته تا بلال رو نجات بده

اون مرد میاد بلال رو از اربابش میخره و بلال از یاران خوب پیامبر میشه


تنهایی

نظرات  (۱۵)

عالی بود ...
همین طور ادامه بدین عالی یه .
بسیار عالی است انشاالله صاحب قران پشت و پناهتان باشد
سلام  کارتان عالی است 
چند نکته را از برادر کوچکتان پذیرا باشید
متن را با توجه به ذهن مخاطب بازنویسی کنید که کلمات گنگ نداشته باشد و مخاطب تصور نکند مطب بچه گانه است.

مطالب داستان ها مستند به منابع اصلی باشند که اعتبار داشته باشند

گروه سنی مخاطب را قید کنید
پیروز و موفق باشید
یاعلی مدد
سلام عالی بود. خدا خیرتون بده. اگه بتونیم یه کتاب درست کنین از سوره های جزء سی با همین سبک خیلی عالی میشه.هم قصه مفهومی هم رنگ آمیزی. داستانها واقعا هم مفهومو میرسونن هم به حفظ کمک می کنن

از همه ی کسانی که این معنی ها رو گذاشتن ممنونم

خیلی زیبا بیان شده بود.ممنون

سپاس فراوان از شما 

پسرم خیلی علاقه مند به فهمیدن مفاهیم قرآنی هست اما ترجمه ها  بسیار سنگین  بودند اما ترجمه شما همراه با قصه بسیار جذاب و دلنشین برای پسر ۷ ساله من بود ممنون از شما

عالی بود

۲۰ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۵۵ زینب حسینیان

سلام. ممنون عالی هست. لطفا سن مربوط به داستان هم ذکر کنید 

عالی بود..خدا خبرتون بده✨

سلام

ای کاش منبعش و ذکر میکردید

۲۳ مهر ۰۰ ، ۱۴:۰۸ کوثر بیگدلو

سلام

عالی بود

عالی بود خیلی پسرم دوس داره قصه های اینجا رو و هر براش میخونم

ضمن عرض سلام خسته نباشید 

داستانها بشدت عالی و زیبا هستند

اگرامکانش هست  برای تمام سوره های جز ۳۰ داستان بزارید ۰🌹

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی